زخم

ساخت وبلاگ
کتری را میگذارم روی اجاق . زیرش را روشن میکنم و فکر میکنم الکترونیک 2 را که تمام کنم  ماشین درس سختی نیست . دنبال دارچین توی کابینت میگردم البته که مخابرات اصلا حرفی برای گفتن ندارد . یک برگ دارچین میریزم توی قوری . کاش که بیوالکتریک انتخاب نمیکرد . می آیم سمت نشیمن . رد حلقه ام روی انگشت انگشتری چپم عجیب می خارد . وقتی پزشک گفت به طلای زیر بیست و چهار عیار حساسیت دارم تعجب نکردم فقط از شنیدنش کمی خورد توی ذوقم هرچند از اولش هم به طلا و زیورالات علاقه ی چندانی نداشتم اما دوست نداشتم حلقه دستم نکنم . مینشینم روی مبل. انقدرها هم  بیوالکتریک انتخاب اشتباهی نبود . دوییدن برای زندگی چیزی بیشتر از علاقه نیاز دارد . سرم را تکیه میدهم به پشتی مبل و فکر میکنم اگر دفتر بابا تا عید اماده شود... اگر یک واحد را به من بدهد .... اگر کار شرکت بگیرد... اگر کلینیک راه بیوفتد ... ان وقت دیوار سمت پنجره را پر میکنم از تابلوهای نقاشی ام . انگشتم می خارد . می خارانمش . برای کارهای خانه هم باید فکری بکنم . خدا روشکر که عماد هست که وقتی دلهره گرفتم بگوید"  نگران نباش من هستم ". انگشتم خونی میشود زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 202 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 13:47

این روزها زندگیم پر از short note ه .

کاش بشه راحت تر با گوشی آپ کرد .

زندگی خیلی سخت میگذشت تا اینکه لباس راحتی اختراع شد


زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 4:02

سردم شده است ، بخاری ماشین را بیشتر میکنم . نگاهم میچرخد تا صورت عماد ،عجیب توی فکر رفته است. دستم را میگذارم روی دستش ، همان که روی دنده است . میگویم:به چی فکر میکنی؟ نیم نگاهی به صورتم می اندازد و میگوید هیچی . و این "هیچی" از آن هیجی هاییست که هرچه اصرار کنم  فایده ایی ندارد. میگویم : میدونم بخاطر همون قضیه اس . نگاهش میچرخد سمتم : رفتی تو گارد . میخندم ،خند ه ام کوتاه و آرام است : میدونی که نرفتم خودت پشت رو نگاه کنی میبینی وسایلم رو آورده بودم که اگه با نظرم موافق نبودی همون کاری رو بکنم که تو میگی.نگاهش برمیگردی به پشت :پس چرا نگفتی. لبخند میزنم :الانم نگفتم که بگم باید اصرار میکردی ، منظورم اینه که نرفتم تو گارد. دستم را میگیرد با همان دستی که روی دنده بود : به تدبیرت احترام گذاشتم که اصرار نکردم . خودت میدونی تو دلم چه خبره ولی میدونم بی دلیل تصمیمی نمیگیری واسه همین اصرار نکردم  . سرم را تکیه میدهم به پشتی و فکر میکنم به تدبیر به گارد به زندگی ... زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : گارد جاویدان,گاردین,گاردنیا,گارداسیل,گارد ایران,گاردن گریل,گارد ملی آمریکا,گاردین فارسی,گارد ریاست جمهوری ایران,گارد ریاست جمهوری عراق, نویسنده : nelii1 بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 4:02

ساعت 6 عصر  بود که از هم جدا شدیم . ساعت 9 شب بود که زنگ زد .گفتم: کجایی؟ گفت: جام جم,  میام دنبالت بریم بچرخیم ,بی دلیل ..بی خیال ... الکی ... .به یاد اولین روزهای نامزدیمون .  چرخ زدیم و حرف زدیم و خندیدم و من فکر کردم به این آخرین روزهای نامزدی . چیزی تا سیزده آذر نمانده است . و ما توی بدو بدوی آخرین کارها نفس نفس میزنیم . وقتی به این 9 - 10 ماه فکر میکنم انگار همه چیز روی دور تند گذشت اما به وسعت و عمق خیلی بیشتر از 10 ماه .  دوران نامزدی دوران شیرینی بود پر از شوخی پر از خنده پر از فانتزی های دوتایی سورپرایز های رنگی رنگی دسته گل ها و کادو های با مناسبت بی مناسبت ..جشن های دور همی مسافرت های کوتاه و بلند .... اما با تمام شیرینی هایش  خالی از دغدغه نبود گاهی فکر میکنم بعد از عقد جنس اتفاق های معمولی هم فرق میکند انگار همه چیز میخواهد آدم را بزرگ کند دیگر فقط متعلق به زندگی پدر و مادر نیستیم که خیالمان از داشتنشان تخت است و میدانیم هر اتفاقی که بیافتد انجا ساحلی امن است . اولین ماه های بعد از عقد انگار زنگی خانه ی کنار آبیست . هر کشش ابری دلهره می اورد .هر بارانی که تند میشود دلشوره زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 4:02

نه اینکه رسیده باشم به تابستان و علف های هرز آمده باشد تا بیخ گلویم نه اینکه جیک جیک مستان تمام شده و عسل ها طعم زهرمار میدهند و تمام شد رویا و رسیدیم به یکنواختی دوران.  نه! فقط همه چیز جدی تر شده است جدی شدن منافاتی با خوب بودن ندارد. شده شبهایی که تا صبح خواب های درهم برهم دیده باشم ...شده وقتهایی که وسط جر و بحث ترس ورم داشته است .شده بین بگو مگو ها  یکهو سردم شده باشد. اما درست لحظه ایی که فکر میکردم همه چیز جور دیگریست باز گرم شده ایم .وسط دا و بیدادها بغلش کرده ام و بعد گریه و گریه . شده کلافه شده باشم به استیصال و چه کنم چه کنم رسیده باشم که خاصیت زندگی زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 161 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 6:37

نمیدانم کجای کار زندگی ام میلنگد  که تا مردی ( مهم نیست چه کسی باشد )  چیزی میگوید میپرم توی جلد فمنیستی و حتی برای دقایقی توی خودم هم فکر میکنم باید از مردها " کند "( بافتحه خوانده شود ) و باید روی پای خود ایستاد که مردها دیوار مطمئنی نیستند نبوده اند و هیچ وقت نخواهند بود .... واقعا برای چه اینطور شده ام؟ پ ن 1  : روح آسیب پذیری داشته ام . از همان کودکی . مصداق همان شعری هستم که میگوید "نازکی, رنجوری , توی ظاهر اما , یاغی و مغروری ! حالا که خوب فکر میکنم . راجع به تمام آدم ها همین طورم.  تا  کسی امروز و فردایم "کند" (با ضمه بخوانید )میروم توی گارد , توی حفاظ , توی غار زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : بی ربط نوشت, نویسنده : nelii1 بازدید : 157 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 6:37

ساعت یک بامداد است و من درحالی که زیر لحاف نارنجی رنگ کلفت دونفره  خزیده ام .باد از حاشیه پنجره ی(مثلا) دو جداره میزند تو . من فکر میکنم به پاییزِ زمستانیِ پشت پنجره و یادم می افتد هفت صبح آنروز را که همین طور خزیده بودم زیر لحاف . عماد حاضر شده بود که برود سر کار ، موهایش را که شانه زد برگشت سمت من که فقط گردی صورتم بیرون مانده بود. با لحنی که توش خنده داشت گفت ،تو مگه پیشان (پیشی) منی که اونجوری از زیر لحاف نگاه میکنی؟   چشمانم زیر گرمای لحاف سنگین میشود .هنوز بیرون صدای باد میپیچد . پ ن : کنارم انبوهی از وسایل تلنبار شده اند روی هم ، فقط کافیست این اتااق تن زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : بي تو پتياره ي پاييز مرا مي شكند, نویسنده : nelii1 بازدید : 230 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 6:37